حلقه کتابخوانی همکاران

اطلاع رسانی سلسله نشست های کتابخوانی همکاران

حلقه کتابخوانی همکاران

اطلاع رسانی سلسله نشست های کتابخوانی همکاران

نشست دوم ...خوانش آثار ارنست همینگوی


 

                                                             



همکاران این حلقه    

پیرمرد و دریا :ارائه دهنده  جلال چهلگردی سامانی

داشتن و نداشتن ارائه دهندهاسماعیل بابایی دهکردی 

تپه های سبز آفریقا :ارائه دهنده احمد حیدری 

وداع با اسلحه :ارائه دهنده  خانم محمدی 

مردان بدون زنان :ارائه دهنده اسماعیل احسانی 

  زمان :1 آذر ماه 1394 راس  ساعت 3 تا 5 بعد از ظهر در محل کتابخانه عمومی آیت الله احمدی (ره)شهرکرد


در ادامه مطلب با زندگی نامه مختصر ارنست همینگوی و آثار او آشنا خواهید شد .

 

 ندگینامه ارنست همینگوی

ارنست همینگوی در سال1899 در اوک پارک بیرون شیگاگو دیده به جهان گشود .پدرش پزشک و مادرش خانه دار و سخت پابند مذهب بود. ارنست میان شش فرزند دومین پسر خانواده بود. مطالبی که خودش در مورد زندگی نامش نوشته می گوید :
پدر و مادرم به طور کلی باهم هیچ توافق اخلاقی نداشتند و از این لحاظ خانواده ما و به خصوص من دچار گرفتاری و ناراحتی بودیم.

 

مادرش علاقه مند بود که پسرش اهل کلیسا و خواننده سرور های مذهبی باشد اما پدرش به ماهیگیری علاقه مند بود . چوب و تور ماهیگیری به دستش میداد تا تمرین ماهیگیری کند. ارنست همینگوی ده ساله بود که با تفنگ و اصول شکار آشنا شد. هنگامی که پا به مدرسه گذاشت احساس کرد که به ادبیات بیش تر از درسهای دیگرعلاقه مند است خود در این باره می گوید :
از قیافه و از بیان آموزگار ادبیاتم خوشم می آمد . احساس میکردم چیزی در من هست که او در قالب ادبیات و شعرهایی که میخواند خوب بازگو می کند. اما این کشش را نسبت به درس های دیگرم آنچنان نداشتم.

ست همینگوی در همین سال ها شروع به نوشتن کرد. روزنامه ی مدرسه نخستین بازتاب اندیشه او شد. ارنست همچنان می نوشت اما بیشتر آنها را جز به یکی دو دوست صمیمی نشان نمی داد. دوره ی دبیرستان را در مدرسه عالی اوک پارک به پایان برد تا اینکه دوران تحول او از سال 1917 شروع شد. همینگوی کوشید که وارد ارتش شود و سرانجام موفق شد و با احساس شور انگیزی وارد جبهه شد.در سال 1921 ارنست با دختری به نام هدلی ریچاردسون که او هم روزنامه نگار بود ازدواج کرد و در سال 1922 هر دو عازم جنگ یونان و ترکیه شدند و همینگوی در آنجا دنبال دوستانی میگشت که سرانجام با ازرا پوند و جمیز جویس آشنا شدند و این دو دوست همینگوی را تشویق به چاپ کتاب هایش کردند. به سال 1927 از همسرش هدلی جدا شد ارنست در مورد همسرش میگوید :

از اول درست نبود هر دو با وجود اشتراک راه و کار دو برداشت از زندگی داشتیم . من در وجودش دنبال فداکاری بودم و او دنبال هوس ها بلند پروازیها ی خودش بود و با خود عهد بست که دیگر ازدواج نخواهد کرد. اما با تعجب او با زن دیگری دوست شد و در سال 1927 ازدواج کردند.

 

این زن نامش پولین بود و در مجله مشهور ووگ کار میکرد در سال 1923 سه داستان و ده شعر او توسط یکی از ناشرین فرانسه در پاریس منتشر شد و او را به اوج شهرت رساند در این حال همینگوی از زندگی خود ناراضی بود و میگفت :
نوشتن نمی تواند برای من پشتوانه زندگی باشد . و از روزی که نوشتم نتوانسته ام زخمی از زخم های مالی زندگی ام را درمان کنم . یا من به درد نوشتم نمی خورم یا مردم به درد خواندن .......

اما انتشار کتاب های زندگی نامه نویسندگان آمریکایی تا حدودی نیاز های مالی او را پاسخ داد . در سال 1940 دومین همسرش هم از او قطع پیوند کرد در مورد گسستن این پیوند می گوید :
باید اعتراف کنم که همسر دومم چیزهایی از من نگرفت که همسر اولم هم آنها را به من رایگان نمی بخشید هنوز زن های آمریکایی مطلوب زندگی نشده اند ..در سال 1940 کتاب برای که زنگ ها به صدا در می رآیند را انتشار کرد. در همین سال بود که برای سومین بار با زنی به نام مارتالوگن که نویسنده بود ازدواج کرد . این ازدواج چند سالی دوام نیافت و باز مثل ازدواج قبلی همینگوی به طلاق انجامید. برای چهارمین بار همینگوی با زنی به نام ماری دالش ازدواج کرد و این آخرین همسر ارنست همینگوی و بسیار خوش گذران بود.

همینگوی در سال 1952 کتاب پیر مرد و دریا را نوشت و این سال برای همینگوی سال خوشی بود همینگوی در این سال جایزه نوبل ادبی را به خاطر همه کارهایش و کتاب معروفش پیرمرد و دریا دریافت نمود. داستان پیرمرد و دریا از این جا شروع می شود که یک پیرمرد صید کننده ی ماهی به بدشانسی بر میخورد و هر روز که به صید ماهی می رود دست خالی بر میگرد در حالی که بقیه صیادان ماهی صید میکردند و کم کم پسرکی که با پیرمرد همراه بوده است پدر و مادرش او را از پیرمرو جدا میکنند به خاطر بدشانسی پیرمرد که ماهی صید نمی کند و در کنار صیاد دیگر مشغول به کار میشود. نکته ی قابل توجه داستان این است که پیرمرد هیچ وقت از کار خودش نا امید نمی شود و هر روز به صید ادامه میدهد هر چند که دست خالی برمیگشت و......

سال 1961 سال خاموشی همینگوی بود به این گونه که وی در این سال با گلوله تفنگ خودش با زندگی بدرود گفت . آثار وی به شرح زیر است :
1- مردان بی زن
2- زندگی خوش و کوتاه فرانسیس مکومبر
3- برف های کلیمانجارو
4- فیستا
5- وداع با اسلحه
6- داشتن و نداشتن
7- برای که زنگ ها به صدا در می آید
8- آنسوی رودخانه و میان درختان
9- جزایری در جویبار
10- سیلاب های بهاری
11- مرگ پس از نیمروز
12 – تپه های سبز آفریقا
13- جشن ناپایدار
14- ستون پنجم
15- آدم کش ها
16- خورشید همچنان میدمد
17 – پیرمرد و دریا
18- در زمان ما
19- پرنده چیزی نمی برد
20- کلبه سرخپوستان
21- مردم در جنگ
22- سه داستان و ده شعر




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.